خش خش... صدای پای خزان است، یک نفـر
در را بـه روی حـضـــرت پـاییــــز واکنـــــــد!
"علیرضا بدیع"
پ.ن:خیلی خوبه میایین بی صدا بی صدا میرید.معرفت هم خوب چیزی بود قدیما.
کاملا بی ربط:
خُرّم آنروز کز این مرحله بربندم بار
واز سرکوی تو پرسند رفیقان خبرم
+عنوان حافظ
پ.ن2: برای هشتم مهر ماه، سالروز بزرگداشت مولوی، شاعری که ترک ها به راحتی و بدون جنگ و خونریزی و فقط با عدم کفایت مسئولین ما، دارن به عنوان شاعر خودشون به جهان معرفی میکنن و استفاده هاشون رو میبرن... ادامه مطلب ...
امام رضا به درد من دوا بده بیا منو شفا بده به من یه کربلا بده
عمریه که تو رو فریاد می زنم گره بر پنجره فولاد می زنم تا دلم میگیره مثل غروبا میرم و توی حرم داد می زنم
قربون کبوترای حرمت قربون این همه لطف و کرمت همیشه زائر تو فراوونه هرکی یک گوشه به عشقت می خونه
کنج خلوت هرکسی رو می بینی اشک چشماش می چیکه دونه دونه حرم از اشک اونا دریا میشه خریدار گریه ها زهرا میشه
دم سحرا تو حرم امام رضا بازم دل من داره هوای کرب و بلا
من دهاتی ترین پسر در شهر، یا به قول تو ، بچه شهرستانتو پر از ناز و دختری شهری ، با کلاسی و بچه ی تهران
کیف و کفش تو دُلچه گابانا ، پای من کفش ملی پارهتو به فکر فرنچ ناخن هات ، من بدبخت فکر چمچارهجنس من از قرون وستا و جنس تو از تحول رنسانساین تفاوت مرا چنین کرده : یک جوان دهاتی و بد شانسبا چه ذوقی شروع شد قصّه ، ثبت نام و قبولی کنکورآمدم سمت شهرتان روزی ، با هزار آرزوی رفته به گورآمدم با امیدهای پدر، با همان زخم های کارگریحرف مادر همیشه یادم هست: "نه نه از یاد مادر و نبری ! "روز اوّل چه روز خوبی بود ، نام من بود "سوژه ی خنده"با شما دوستانه خندیدم ، سوژه ای بود لهجه ی بندهغرق حال و هوای دانشگاه ، روزهایی که رنگ شادی بودعادتم داد خنده های تو و عاشقم کرد با تمام وجودمن به دنبال تو ! تو از من دور.. فکر و ذکرم فقط تو بودی و بسروزهایی که در پی ات بودم ، شده بودی برای من همه کسصندلی های خسته ی اُتوبوس ، معطلم کرد .. دیر شد دیروز...و من از پشت شیشه می دیدم ، که نشستی درون لند کروزتو به فکر اُتُو زدن بودی ، من به فکر تراکتور باباحق به تو می دهم.. برو با او.. من پرم از نبودن دنیاپرم از لهجه ای که دورم کرد ، از تو ، از جمع ، از کنار شماتو خجالت کشیدی از لُپِ من ، قرمزی بود رنگ شرم و حیامن کلاغی در آخر قصه ، فکر رفتن در این همه تردیدنه نباید بمانم اینجا ها ! بعد آن صحنه ها که چشمم دیداز خودم دور تر شدم ، از عشق ، از دهاتی که بوی باران داشتاز شرافت عجیب دورم کرد ، زرق و برقی که شهر تهران داشتولی امروز آمدم به خودممی روم زود سمت ترمینالمی روم زود.. آی ! آزادی؟..! !بین مان هر چه هست و نیست حلال