من دهاتی ترین پسر در شهر، یا به قول تو ، بچه شهرستان
تو پر از ناز و دختری شهری ، با کلاسی و بچه ی تهران

کیف و کفش تو دُلچه گابانا ،
پای من کفش ملی پاره
تو به فکر فرنچ ناخن هات ، من بدبخت فکر چمچاره
جنس
من از قرون وستا و جنس تو از تحول رنسانس
این
تفاوت مرا چنین کرده : یک جوان دهاتی و بد شانس
با
چه ذوقی شروع شد قصّه ، ثبت نام و قبولی کنکور
آمدم
سمت شهرتان روزی ، با هزار آرزوی رفته به گور
آمدم
با امیدهای پدر، با همان زخم های کارگری
حرف
مادر همیشه یادم هست: "نه نه از یاد مادر و نبری ! "
روز
اوّل چه روز خوبی بود ، نام من بود "سوژه ی خنده"
با
شما دوستانه خندیدم ، سوژه ای بود لهجه ی بنده
غرق
حال و هوای دانشگاه ، روزهایی که رنگ شادی بود
عادتم
داد خنده های تو و عاشقم کرد با تمام وجود
من
به دنبال تو ! تو از من دور.. فکر و ذکرم فقط تو بودی و بس
روزهایی
که در پی ات بودم ، شده بودی برای من همه کس
صندلی
های خسته ی اُتوبوس ، معطلم کرد .. دیر شد دیروز...
و
من از پشت شیشه می دیدم ، که نشستی درون لند کروز
تو
به فکر اُتُو زدن بودی ، من به فکر تراکتور بابا
حق
به تو می دهم.. برو با او.. من پرم از نبودن دنیا
پرم
از لهجه ای که دورم کرد ، از تو ، از جمع ، از کنار شما
تو
خجالت کشیدی از لُپِ من ، قرمزی بود رنگ شرم و حیا
من
کلاغی در آخر قصه ، فکر رفتن در این همه تردید
نه
نباید بمانم اینجا ها ! بعد آن صحنه ها که چشمم دید
از
خودم دور تر شدم ، از عشق ، از دهاتی که بوی باران داشت
از
شرافت عجیب دورم کرد ، زرق و برقی که شهر تهران داشت
ولی
امروز آمدم به خودم
می
روم زود سمت ترمینال
می
روم زود.. آی ! آزادی؟..! !
بین
مان هر چه هست و نیست حلال